پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391
بازدید : 276
نویسنده : حسین فهیمی

 پیرمرد جلوی خانه اش ناراحت نشسته بود   سلام کردم   جواب نداد  فکر کردم شاید با این حال که گوشهایش بزرگند ولی صدای مرا نشنیده    دو مرتبه سلام کردم   باز هم جواب نداد  کمی ناراحت شدم   با خودم گفتم بی خیالش  هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدایی شنیدم   امیدوارشدم  سرم را بر گرداندم  دیدم پیرمرد  در حالی که یک هزار تومانی در دستش بود  داشت تا هفتاد جد یکی را سلام و صلوات می فرستاد


:: موضوعات مرتبط: موجودی به نام پول , ,



صفحه قبل 1 صفحه بعد